جدول جو
جدول جو

معنی نالان نالان - جستجوی لغت در جدول جو

نالان نالان
در حال نالیدن. نال نالان. افتان و خیزان. با آه و ناله و زاری: این بیچارگک می آمد و می نالید تا نزدیک شهر رسیدم. همچنین مادرش نالان نالان می آمدو دلم بر وی [آهو بسوخت. (تاریخ بیهقی ص 200).
هر تیرکه چون منش ز خود دور فکند
نالان نالان برفت و بر خاک نشست.
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نالان نالان
درحال نالیدن باناله وزاری: (این بیچار گک می آمدومی نالیدتانزدیک شهر رسیدم همچنین مادرش نالان نالان می آمد و دلم بروی (آهو) بسوخت)
تصویری از نالان نالان
تصویر نالان نالان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تقیه ارمنازی، دختر ابوالفرج غیث بن علی ارمنازی. زن حمدون معروف به فاضل و مادر ابوالحسن تاج الدین علی بن حمدون. زنی شاعر و فاضل و فصیح بوده است. (از ریحانهالادب ج 6 ص 228). و رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 84 شود
لغت نامه دهخدا
غارت، هرج و مرج، کلان کلان، خروار خروار
فرهنگ گویش مازندرانی
به یغما بردن
فرهنگ گویش مازندرانی